Bible

Power Up

Your Services with User-Friendly Software

Try RisenMedia.io Today!

Click Here

2 Samuel 9

:
Farsi - PCB
1 روزی داود به اين فكر افتاد كه ببيند آيا كسی از خانوادۀ شائول باقی مانده است؟ چون او می‌خواست بخاطر يوناتان به او خوبی كند.
2 به او خبر دادند كه يكی از نوكران شائول به نام صيبا هنوز زنده است. پس او را احضار كرده، از وی پرسيد: «آيا تو صيبا هستی؟» او گفت: «بلی قربان، من صيبا هستم.»
3 آنوقت پادشاه پرسيد: «آيا كسی از خانوادهٔ شائول باقی مانده است؟ چون می‌خواهم طبق قولی كه به خدا داده‌ام به او خوبی كنم.» صيبا جواب داد: «پسر لنگ يوناتان هنوز زنده است.»
4 پادشاه پرسيد: «او كجاست؟» صيبا به او گفت: «در لودبار در خانهٔ ماخير (پسر عمی‌ئيل) است.»
5 پس داود پادشاه فرستاد تا مفيبوشت را كه پسر يوناتان و نوۀ شائول بود، از خانهٔ ماخير به نزدش بياورند. مفيبوشت در برابر پادشاه تعظيم كرده به پايش افتاد.
6
7 اما داود گفت: «نترس! برای اين تو را احضار كرده‌ام تا بخاطر پدرت يوناتان به تو خوبی كنم. تمام زمينهای پدر بزرگت شائول را به تو پس می‌دهم و تو بعد از اين در قصر من زندگی خواهی كرد و با من سر يک سفره خواهی نشست!»
8 مفيبوشت در حضور پادشاه به خاک افتاد و گفت: «آيا پادشاه می‌خواهد به سگ مرده‌ای چون من خوبی كند؟»
9 پادشاه، صيبا نوكر شائول را خواست و به او گفت: «هر چه مال ارباب تو شائول و خانوادۀ او بود، به نوه‌اش پس داده‌ام.
10 تو و پسرانت و نوكرانت بايد زمين را برای او كشت و زرع كنيد و خوراک خانواده‌اش را تأمين نماييد، اما خود مفيبوشت پيش من زندگی خواهد كرد.» صيبا كه پانزده پسر و بيست نوكر داشت، جواب داد: «قربان، هر چه امر فرموديد انجام خواهم داد.» از آن پس، مفيبوشت بر سر سفرۀ داود پادشاه می‌نشست و مثل يكی از پسرانش با او غذا می‌خورد.
11
12 مفيبوشت پسر كوچكی داشت به نام ميكا. تمام اعضای خانوادۀ صيبا خدمتگزاران مفيبوشت شدند.
13 پس مفيبوشت كه از هر دو پا لنگ بود، در اورشليم در قصر پادشاه زندگی می‌كرد وهميشه با پادشاه بر سر يک سفره می‌نشست.